و من یک روز نشستم و فکر کردم، حالا فکرتان هم جای بدی نرود. جای بدی ننشستم، در اتاقم روی تخت یا شاید هم صندلی، البته شک دارم نشسته باشم، چون من اصولا آدم تنبلی هستم و هر جا فرصتش باشد دراز خواهم کشید، حالا به چه چیزی فکر می کردم، برایتان خواهم گفت. قطعا تمام آن چیزی که به آن فکر میکردم را به شما نخواهم گفت، خب نمی شود آمد و جارکشی کرد و هوشیار باش بیدار باش گفت و گفت که مثلا به سینه های آن دوست دختر ده سال پیشم فکر میکردم که شبیه .، اصلا به شما ربطی ندارد چگونه بود، یا  مثلا به این فکر میکردم که چرا خانم نون که آنقدر مرا دوست داشت دیگر ندارد که البته خیلی خر است که دیگر مرا دوست ندارد ولی میداند که من او را دوست دارم و خیلی چیزهای دیگر، میگفتم که برایتان خواهم گفت به چه چیزی فکر میکردم، به ارغوان فکر کردم. می خواستم ارغوان شبیه هیچ کس نباشد و شبیه هیچ کسی نشد، میخواستم شبیه همه کس باشد و شبیه شد. میدانم این موضوع برایتان گنگ است اما همین ست که هست. اگر دلم خواست و حالش را داشتم بعدها بیشتر برایتان از ارغوان خواهم گفت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها